۲۳ آذر ۱۳۸۹

اكتبر(ناظم حکمت)


امپراطوري روسيه جان مي كند
ديگر نه خش خش رداهاي ابريشمي در كاخ زمستاني مي پيچد
نه همهمهء بارعام تزار در عيد پاك
و نه جرنگ جرنگ زنجيرها در راه سيبري
در حال مرگ است، امپراطوري روسيه در حال مرگ است....
ديگر سبيل بور سرخ گونه ها در گيلاس ودكا خيس نخواهد شد
ديگر ريش مس اندود دهقان گرسته و محتضر
همچون لخته اي خون بر زمين سياه نخواهد سوخت
و امروز
مرگي كه بسراغ امپراطوري روسيه مي آيد
نه سري زرد رنگ دارد و نه چنگكي در دست
درفش سرخ درخشاني است در دستانش
و خون جواني در گونه هايش مي دود

هفتم نوامبر هزار و نهصد و هفده بود كه لنين
با صدايي ملايم و پرطنين
گفت:
«ديروز بسيار زود بود و فردا بسيار دير است،
امروز وقتش است، امروز!»
سربازي كه از جبهه مي آمد گفت: «امروز!» --
و رزمناو «آورورا» از دهان توپهاي سنگين و سياهش،
گفت:  «امروز!» --
         «امروز!» --
و بدين ترتيب بلشویك برجسته ترین نقطه عطف تاریخ را
چنین ثبت كرد:
هفتم نوامبر هزار و نهصد و هفده

*
این شعر در 1925 سروده شده

مارش شورش(ولادمير ماياکوفسکي)



مارش شورش در خيابان پاي ميكوبد،
و كله های پرنخوت را مي روبد.
ما، وزش دومين طوفانيم؛
كه جهان را همچون ابري غران شستشو خواهيم داد.

روزها، اسب تندپاست
و سالها، يابوي بي حال؛
سرعت را ستايشگريم!
و قلبمان طبلي پرهياهو است!

آيا از رنگ ما برتر سراغ داريد؟
آيا نيش گلوله بر پيكرمان كارگر خواهد بود؟
ما در برابر تفنگ ها و سرنيزه ها حماسه مي آفرينيم؛
طنين صدايمان، پرارزش ترين است!

مرغزاران سرسبز قد مي كشند
روزها مي شكفند –
آي رنگين كمان، ظاهر شو!
اسبان شتابان پرواز كنيد!