۲۱ بهمن ۱۳۸۹

والتر بنیامین، تاریخ فرهنگ و باستان شناسی: درس هایی که می توان آموخت


والتر بنیامین، نظریه پرداز و منتقد هنر سرشناس مکتب فرانکفورت، در رسالۀ «ادوارد فوش: مجموعه دار و مورخ»  (Benjamin, 2008) دیدگاهی را در زمینۀ تاریخ فرهنگ می پروراند که بعدها در «پروژۀ پاساژ» (Benjamin, 1999) بسیار به کارش می-آید. او این رساله را هنگامی منتشر ساخت که باستان
شناسی مراحل آغازین رشد خود را طی می کرد (اوایل قرن بیستم-این نکته دست کم در حیطۀ نظری درست است). موضع او در برابر «تاریخ هگلی» بسیار روشن بود. فرشته ای که مدام به سمت گذشته تمایل داشت و طوفان سهمناک پیشرفت او را به سمت آینده ای می کشید که جز ویرانه نبود. بنیامین نگاهی ضد تکاملگرایانه به تاریخ داشت و تاریخ هگل را برساخته ای از اخلاق بورژوا می دانست. ازین رو نگاهش با نگاه ماتریالیسم تاریخی قرابت می یافت.
    در نگاه نخست چنین به نظر می رسد. اما عمیقتر که بنگریم، به ویژه خواهیم دید که او ماتریالیسم تاریخی فوش را، که نماینده ای از ماتریالیسم سوسیالیستی است متناقض از درون می داند. به زعم او ماتریالیسم تاریخی نسبت میان گذشته و حال را بدیهی دانسته و از گذشته آنچه را که برای حال سودمند است گزینش کرده و بدین سان گذشته را کالایی در میان سیاهۀ کالاهای حال می داند. این نگاه با آنچه بنیامین از تاریخ در ذهن می پروراند بسیار فاصله دارد. برای بنیامین آنچه از گذشته باقی مانده ناقص و ناتمام است و حال هم نمی-تواند کمکی به تکمیل آن نماید. اینجاست که «تاریخ فرهنگ دیالکتیکی» بنیامین شکل می گیرد.

ويکتور خارا

شاعر و خواننده
1932-1973
اشاره: یازدهم سپتامبر 1973، سالگرد  کودتای آمریکا علیه دولت دموکراتیک سالوادور آلنده است که کشور شیلی را همچون بسیاری دیگر از کشورهای آمریکای لاتین در این دوران به زیر سلطه نظامیان برد. ده سالی که
از این زمان در این قاره گذشت جز فقر و  تخریب و فساد حاصلی برای قاره نداشت و  بیهودگی نظریه اقتصاددانان لیبرال مکتب شیکاگو  و تلاش نیروهای سیاسی و نظامی آمریکا برای حفاظت از سرمایه داری  با سرکوب دولت دموکراتیک آلنده را نشان داد. ویکتور خارا، شاعر مردمی و انقلابی شیلیایی از جمله نخستین دستگیر شدگان در کودتا بود که پس از شکنجه ، در روزهای نخست کودتا به دست نظامیان به قتل رسید. در یادبود این شاعر انقلابی، انسان شناسی و فرهنگ، ویژه نامه ای را که دو تن از همکاران  سایت در اختیار ما گذاشته اند منتشر می کند


از خشم و نفرت تا انقلاب


اگر حرکت اندوه بار محمد بوعزيزي، ۲۶ ساله که روز ۱۷ دسامبر ۲۰۱۰ در شهر سيدي بوزيد، در مرکز تونس خود را به آتش کشيد، به شورش دامن زد، ولي به يقين اين خودسوزي اولين مورد نبود . در سال ۲۰۱۰، دو جوان ديگر خود را به آتش کشيده بودند: اولي در منستير، در کرانه دريا در روز ۳ مارس، و ديگري در ۲۰ نوامبر در متلوي. يک بررسي بخش سوختگي بيمارستاني در شهر تونس، که در اواخر دسامبر ۲۰۱۰ بر روي سايتي اينترنتي فاش شد، برآورد مي کند که «خودکشي از طريق خودسوزي » ۱/۱۵ درصد مراجعا ت به بيمارستان است (۱). در اين گزارش، اين عمل «فوق العاده خشونت بار» تلقي شده و آن را «پاسخ جوانان به خشونتي ديگر بويژه در تونس بزرگ و از جمله حومه هاي داراي سطح اجتماعي-اقتصادي پائين » مي دانند، («نظير شهرک هاي التضامن و ابن خلدون») و منطقه شمال غربي (بخش روستائي). اين بررسي در سال ۱۹۹۸ انجام شده است...
بنابراين، خودسوزي بوعزيزي يکي از حلقه هاي سلسله دراز اقدامات نوميدانه است. ولي اين رخداد، در اذهان حک شده است. محمد خميلي، معلم بازنشسته ۶۳ ساله، عضو عفو بين المللي و از مخالفان حکومت مي گويد