۳ فروردین ۱۳۹۰

آرزوی دنیایی خالی از نابرابری و ستمگری !

متن زیر سخنرانی تسلیمه نسرین در انجمن بین المللی قلم (سوئد) در سال هزارو نهصد نود وچهار به هنگام دریافت جایزه "کورت توخواسکی" ایراد شد که ترجمه آن در اختیار فارسی زبانان قرار می گیرد

بسیارخوشحالم که درجمع شما هستم.درجمع آزادیخواهانی که به خرد وارزشهای انسانی باور دارد.
من ازاین همه میهمان نوازی که تا بدان حد است.که خود را انگاردرخانه ی خویش احسا س می کنم،سپاسگزارم.هم چنین ازاعضای انجمن بخاطرگزینش من برای دریافت جایزه،بسیارمتشکرم.ومی دانم که ازطریق این جایزه واین اجلاس به ستایش ازبزرگانی خواهیم پرداخت که علیه بی خِرَدی،بی عدالتی و ستمگری برخاستند.
من این جایزه رابا کمال فروتنی می پذیرم.هرچند مطمئن نیستم که واقعأ شایستگی آن را داشته باشم.
من نویسنده ی بنگلادشی ام.بنگلادش سرزمینی کوچک درجنوب آسیا است.
بیش ازدویست میلیون نفردرسراسرجهان به زبان بنگالی صحبت می کنند.
این زبان دارای ادبیاتِ مکتوبی به قدرت دست کم هزارسال وسُنتی غنی است.
معروف ترین نویسنده ی بنگلادش شاید"رابیندرانات تا گور"باشد که جایزه ی نوبل1913راازآن خود کرد.
من نیزمانند بسیاری ازنویسند گانِ کشورهای همجوارخودمان"تاگور"را بخاطر
انسان گرائی اش،همچون یک ایده آل درمد نظردارم.
به هنگام استقلال هند ازسلطه ی انگلیس درسال1947،بنگلادش به بخشهای متعددی تقسیم شد.یکی ازآن بخشها،بنگلادش نام دارد.
بخش دیگر،بنگلاد شِ غربی یعنی قسمتی ازجمهوری فدرال هند می باشد.
بااین وجود،اد بیات بنگلادش تقسیم شدنی نیست.بیشترشاعران ونویسندگانِ بنگلادشی درنقطه نظراتشان عرفی ودرطرزتلقی هایشان آزادیخواه اند.
تاآنجا که به خود من مربوط میشود.سعی میکنم که همواره به شیوه ی خود به بیان خویش بپردازم.به جرأت هم میتوانم بگویم که من به هیچ گروه ویژه ئی در جهانِ اد بیات وابسته نیستم.
من دررشته پزشکی فارغ التحصیل شده ام.تحصیل دراین رشته به من نقطه نظری علمی بخشید.ومرا واداشت تا به مسئولیتهای خود،یعنی مبارزه برای آزادی وعدالت پی ببرم.
درنتیجه ی این آگاهی،رنج هایم ازسئوالهای بی شمارپیرامون جامعه ام،بویژه شرایط زنان آغازشد.
هنگامیکه کارم را بعنوان یک پزشک آغازکردم.وازطریق آن با آدمهایی ازاقشار مختلفِ جامعه برخورد کردم.عمیقأ ازنابرابری وستمگری که برسرزمینم چنگ انداخته بود،رنج بُردم.بفکراصلاح وتغییرافتادم.لذا قلم به دست گرفتم.درآغازبه شعر روی آوردم.بعد بطورمرتب به نوشتنِ گزارش درروزنامه ها ومجلات،بویژه درباره ی موقعیت زنان دربنگلادش پرداختم.
این گزارشها تنها ورزیدگی های روشنفکرانه نبودند.شعرها،داستانها،رُمانها و
همه ی نوشته ها یم،پژواکِ صدای زحمتکشانِ کشورم بود.وطبیعی است که در این میان شنوندگانِ مشتاقی پیدا کردم.پاسخ های متقابلِ خوانندگان،مخصوصأ زنان،بسیارزیاد بود.درکناراین مشتاقان،دشمنان فراوانی نیزبرایم بوجود آمد.
خصوصأ مذهبی های بنیاد گرای کشورم،بسیجی کینه توزانه علیه من به راه انداختند.آنها ازمن به دولت شکایت کردند.که زنان رابه شورش وا داشته ام.
گفتند که من،مذهب ومذهبی ها را بد نام کرده ام.
یک حزبِ بنیاد گرای اسلامی که شریک وهمکار دولتِ بنگلادش است.شروع به تأ ثیر گذاری بردولت کرد.تا میدان را برمن تنگ کنند.باوجود عناصرمترقی در پارلمان ودیگرنهادها،متأسفانه دولت موفق نشددربرابراعمال فشارها ایستادگی کند واولین خوش رقصی دولت برای بنیاد گرایان،توقیفِ یکی از رُمان هایم بنام
"شرم"بود.
بعدازآن به دنبال سفرکوتاهی که به اروپا وهند داشتم.بنیاد گرایان،مبارزه ی نفرت انگیزی راعلیه من به خاطربیان یک اظهار نظردریک روزنامه ی هندی آغاز کردند.
درست بعد از این دو رُخ داد،دولت حکم د ستگیری ام را صادرکرد.خودم را مخفی کردم.اما پس ازشصت روزبه دادگاه مراجعه کردم.ودرمقابل قرارضما نت آزاد شدم.اما دعوا علیه من خاتمه نیافت.
اکنون میخواهم درچند جمله برای شما بگویم که من چه می نویسم که باعثِ خشمِ بنیاد گرایانِ اسلامی میشود.من بیشتردرباره ی نابرابری وتبعیض،براساس نژاد،جنسیت ومذهب مینویسم.بیشتربرای اختناق زدگان،ناتوانان،آسیب پذیران و زحمتکشا ن مینویسم.من مخالف آن جامعه ودولتی هستم که بین زن ومرد،فقیر وغنی،اقلیت واکثریت اختلاف می اندازد.واین اختلاف را حفظ می کند.
من آرزوئی درسرمی پرورانم؛آرزوی جهانی خالی ازنابرابری وستمگری.
جهانی که درآن زنان،قوی هستند ازنیروی خویش.وبرخوردار ازبزرگی و استقلال.جهانی که درآن اقلیت ها به شهروندانِ درجه دوم یا موجوداتی وحشت زده ی خاموش،تنزل نمیکنند.جهانی که درآن دیوانگیِ بنیاد گرائی چیز
نا شناخته یی است.جهانی که درآن شکافهایی که انسانها را ازیکدیگرجدا
می کنند،محو شوند.
هرچند که واقعیت بخشیدن به این آرزوها چندان آسان نیست.اما باید نها یت کوشش مان را بکار گیریم.تا که آنها به آرزوهای تحقق یافته بدل شوند.
افتخاری که شما با اهدای این جایزه بمن ارزانی داشتید.مرا درتصمیم ام برای مبارزه درراه آرمانهایم راسخ ترمی کند.میدانم که بنیاد گرایان اسلامی میخواهند مرا ساکت کنند؛چرا که میخواهم زنان،خودرا همچون اعضای آزاد وبرابرجامعه ببینند.میدانم که بنیاد گرایان میخواهند مرا خفه کنند؛چراکه میخواهم زندگی انسانی،نه از خرافه پرستی وناتوانی،که از خِرَد وعلم رهنمائی بگیرد.
من خواستار آن نظم انسانی ام که درآن زنان ومردان مطیع هدف قدرت نباشند.
بویژه آن قدرت کور وانحصاری که کثرت گرائی وحقِ داشتن عقیده ی فردی را نا بود می کند.
هنگامی که نبردی مرگبار میا ن قلم وشمشیر،میا ن نیروهای نوروظلمت درمیگیرد.اتحادی بین انسانها،بخصوص بین نویسند گان وهنرمندان بوجود
می آید.واین واقعأ وبی تردید،ارزشمند است.
من زندگی خویش را مد یون این اتحاد میدانم.
نویسند گانی ازسرزمین های گوناگون،دست دردست هم می کوشند تا به من
شا نس زندگی کردن بدهند.میدانم که هیچگاه نخواهم توانست ازعهده ی پرداخت این دین برآیم.اما تلاش میکنم تا ارزشِ جایزه ی انجمن بین المللی قلم را داشته باشم.تا حالا ازمرگی که بنیاد گرایان اسلامی قولش را بمن داده اند.دوری
گزیده ام.راستش نمیدانم تا چه مدت دیگری موفق خواهم شد.این کاررا بکنم.
به هر رو،سرنوشت من هرچه باشد.سوگند میخورم که درتعهدِ بینش ام نسبت به جهانی که تحت حاکمیتِ خِرَد،بُرد باری،عشق وزیبائی باشد.استوارباقی بمانم.
درپایان تعهدِ عمیقِ شما اعضا ی انجمن بین المللی قلم را نسبت به حقوق انسانی واصل آزادی بیان،تحسین می کنم.
منبع:نشریه ی لموند.
ترجمه:کانون فرهنگی- سیاسی ایرانیان درآمریکا.

۸ اسفند ۱۳۸۹

در پاسخ به بیانیه ی چهارم شورای هماهنگی راه سبز امید

در پاسخ به بیانیه ی چهارم شورای هماهنگی راه سبز امید

"خشم کوچه در مشت توست"            
رهبران واقعی جنبش در "حصر خانگی" نه که در زندان اند! جوانان، دانشجویان و نیروهای مبارز ضمن تبریک تولد "میر بزرگوار جنبش" به جریان های اصلاح­طلب اعلام می دارند که روز دهم اسفند را برای راهپیمایی نمی پذیرند. انتخاب این روز هدفی جز متشنج نگه داشتن فضایِ ملتهبِ جامعه با هزینه های انسانی و استفاده ی سیاسی از نتایج آن ندارد. فضای متشنج امکان تفکر و سازمان­یابی از پایین را از نیروهای مبارز می گیرد و دست فرصت­طلبان را در بالا باز می گذارد. اصلاح طلبان مردم را پشت سر خوهند گذاشت. آنها باید بدانند که اگر امروز شعار ها ی مردم معترض "ساختارشکنانه" و علیه کلیت "رژیم" است، پس دیگر نیازی به نمایندگان رژیم ( به عنوان رهبران جنبش) هم نیست. مردم اکنون فراتر از قانون "آنها"تصمیم می گیرند. این جنبش دیگر

۳۰ بهمن ۱۳۸۹

انقلاب به روایت غلامحسین ساعدی

حسین نوش آذر
نویسنده و منتقد ادبی
غلامحسین ساعدی
(1364-1314)

آخرین داستان منتشرشده‌ای که از غلامحسین ساعدی به یادگار مانده، داستان ناتمامی است به نام «سنگ روی سنگ» که نخستین بار در اولین شماره‌ نامه کانون نویسندگان ایران منتشر شد.این داستان بیش از آنکه یک داستان کامل باشد، چرک‌نویس‌های نویسنده‌ای است که با شتاب رویدادهای زندگی‌اش در تهران انقلابی را در شش فصل نوشته و پیش از آنکه بتواند فصل هفتم و آخرین فصل این داستان را به پایان برساند، ناگزیر شده از ایران فرار کند. با این‌حال «سنگ روی سنگ» از نظر سندیت تاریخی‌اش درباره‌ رویدادهای پس از انقلاب در سال‌های دهه‌ شصت، در ادبیات داستانی ما بی‌نظیر است. 

۲۸ بهمن ۱۳۸۹

فرصت طلب(ترجمه یک ترانه ی فرانسوی با صدای : ژاک دوترون)

من طرفدار کمونيسم ام
من طرفدار سوسياليسم ام
و هم طرفدار سرمايه داری
چون فرصت طلب ام.

هستند کسانی که در اپوزيسيون اند
مطالباتی دارند، معترض اند
من فقط يک کار می کنم
کتم را پشت و رو می کنم (۱)
هميشه طرف مناسب اش!

از سوء استفاده چی ها نمی ترسم
از هوچی ها نمی ترسم
به رأی دهندگانم اعتماد می کنم
و از آنها برای پر کردن جيبم استفاده می کنم

انقلاب به روایت غلامحسین ساعدی

حسین نوش آذر
نویسنده و منتقد ادبی
غلامحسین ساعدی (1364-1314)آخرین داستان منتشرشده‌ای که از غلامحسین ساعدی به یادگار مانده، داستان ناتمامی است به نام «سنگ روی سنگ» که نخستین بار در اولین شماره‌ نامه کانون نویسندگان ایران منتشر شد.این داستان بیش از آنکه یک داستان کامل باشد، چرک‌نویس‌های نویسنده‌ای است که با شتاب رویدادهای زندگی‌اش در تهران انقلابی را در شش فصل نوشته و پیش از آنکه بتواند فصل هفتم و آخرین فصل این داستان را به پایان برساند، ناگزیر شده از ایران فرار کند. با این‌حال «سنگ روی سنگ» از نظر سندیت تاریخی‌اش درباره‌ رویدادهای پس از انقلاب در سال‌های دهه‌ شصت، در ادبیات داستانی ما بی‌نظیر است.هرج و مرج در زندگی خانوادگی و در خیابان‌های شهر

«
سنگ روی سنگ» از داستان‌هایی است که شخصیت‌محور نیستند و کاملاً معلوم است که ساعدی این داستان را با این قصد نوشته که هرج و مرج اجتماعی در سال‌های نخست پس از پیروزی انقلاب را نشان دهد. داستان فقط یک قهرمان دارد و آن هم اغتشاشی است که همه جا و همه کسان را دربرگرفته است.

۲۷ بهمن ۱۳۸۹

دامون فرهنگ

موضوعي بس حول انگيز و اضطراب آوري بود
او را کشتند...
براي چه؟
دختر بچه جواب مي خواهد/
....................
لحظه ي تب آلودي بود
نمي دانيم کجاست
ظاهرا دستانش را شکستند
.........................
وقتي از خيابان رد مي شوي
به جدول ها و نگاه کن
چه مي بيني؟
شايد خون
......
نمي دانم شايد اين هم يک نوع گله کردن و غرغر کردن باشد
مساله ي نظاهرات 25 خرداد
صرف نظر کردن از حضور در اون و به سخره گرفتن اون
شايد يک نوع اشتباه بود

۲۳ بهمن ۱۳۸۹

Bitter Harvest

اين مجموعه ي عکس هاي بيتر هاروست  مي باشد که :
در سال 1988 تا 1989 از کشاورزان مزارع و باغ هاي ميوه و نما هايي از سنت مردمان منطقه کيپ غربي که واقغ در آفريقاي جنوبي مي باشد و يکي از استان هاي غربي آفريقاي جنوبي محسوب مي شود.

بازتاب سیاهکل در بازخوانی متن های ادبی

حادثه سیاهکل، نبرد کماندویی یک عده جوان شورشی نبود که به پاسگاهی حمله کردند و استوار ژاندرمری را کشتند و تمام. محدود کردن دید در این دایره، با همه انتقادی که می‌توان بر این نوع از نبردها داشت، چشم بستن به تاثیراتی است که این رویداد در اندیشه نسل متفکر اواخر دهه چهل و ابتدای دهه پنجاه ایران داشت.
با نگاهی به متن های ادبی داستانی و آثار منثور آن دوره در عرصه نقد و مقاله نویسی و دقت در زبان و واژه هایی که در این متن ها به کار رفته و خوانش هایی که از آثار ادبی در آن هنگام می شده، می توان به این فکر رسید که حادثه سیاهکل بازخوانی یک نسل در یک دوره تاریخی کشور ما از خودش بوده است.
نوعی رنسانس در عرصه اندیشه تا این نسل بداند کی هست؟ چه می‌خواهد؟ و خود را در موقعیتی تازه تعریف کند.
من در جستاری که برای یکی از کتاب هایی که قرار بود دوست پژوهشگرم ناصر مهاجر در باره روشنفکر دربیاورد و نیز در کاری که برای سمیناری که قرار بود در پژوهشکده بین المللی تاریخ در ۱۱ و ۱۲ فوریه ۲۰۱۱ در آمستردام برگزار شود، بر پیوندهای واژگانی بین متن های "خدایگان و بنده هگل" اثر الکساندر کوژو و "تئوری رد بقا" ی امیر پرویز پویان اشاره هایی داشته و آورده ام که " اگر هگل در جهان اندیشگی خود با طرح نبرد بین خدایگان و بنده به نفس پویای تاریخ و اندیشه اشارت دارد، پویان با استفاده از آن در "تئوری رد بقا"، پویایی طبقه کارگر را می بیند.
در واقع روشنفکر انقلابی او یک مرحله از حرکت تطور پذیر وجودی طبقه‌ای می شود که به تعبیر هگلی برای آنکه از در خود بودن محض به برای خودبودنی مستقل درآید باید وجودش را در این مرحله در پیکاری تا پای جان به داو بگذارد."

۲۱ بهمن ۱۳۸۹

والتر بنیامین، تاریخ فرهنگ و باستان شناسی: درس هایی که می توان آموخت


والتر بنیامین، نظریه پرداز و منتقد هنر سرشناس مکتب فرانکفورت، در رسالۀ «ادوارد فوش: مجموعه دار و مورخ»  (Benjamin, 2008) دیدگاهی را در زمینۀ تاریخ فرهنگ می پروراند که بعدها در «پروژۀ پاساژ» (Benjamin, 1999) بسیار به کارش می-آید. او این رساله را هنگامی منتشر ساخت که باستان
شناسی مراحل آغازین رشد خود را طی می کرد (اوایل قرن بیستم-این نکته دست کم در حیطۀ نظری درست است). موضع او در برابر «تاریخ هگلی» بسیار روشن بود. فرشته ای که مدام به سمت گذشته تمایل داشت و طوفان سهمناک پیشرفت او را به سمت آینده ای می کشید که جز ویرانه نبود. بنیامین نگاهی ضد تکاملگرایانه به تاریخ داشت و تاریخ هگل را برساخته ای از اخلاق بورژوا می دانست. ازین رو نگاهش با نگاه ماتریالیسم تاریخی قرابت می یافت.
    در نگاه نخست چنین به نظر می رسد. اما عمیقتر که بنگریم، به ویژه خواهیم دید که او ماتریالیسم تاریخی فوش را، که نماینده ای از ماتریالیسم سوسیالیستی است متناقض از درون می داند. به زعم او ماتریالیسم تاریخی نسبت میان گذشته و حال را بدیهی دانسته و از گذشته آنچه را که برای حال سودمند است گزینش کرده و بدین سان گذشته را کالایی در میان سیاهۀ کالاهای حال می داند. این نگاه با آنچه بنیامین از تاریخ در ذهن می پروراند بسیار فاصله دارد. برای بنیامین آنچه از گذشته باقی مانده ناقص و ناتمام است و حال هم نمی-تواند کمکی به تکمیل آن نماید. اینجاست که «تاریخ فرهنگ دیالکتیکی» بنیامین شکل می گیرد.

ويکتور خارا

شاعر و خواننده
1932-1973
اشاره: یازدهم سپتامبر 1973، سالگرد  کودتای آمریکا علیه دولت دموکراتیک سالوادور آلنده است که کشور شیلی را همچون بسیاری دیگر از کشورهای آمریکای لاتین در این دوران به زیر سلطه نظامیان برد. ده سالی که
از این زمان در این قاره گذشت جز فقر و  تخریب و فساد حاصلی برای قاره نداشت و  بیهودگی نظریه اقتصاددانان لیبرال مکتب شیکاگو  و تلاش نیروهای سیاسی و نظامی آمریکا برای حفاظت از سرمایه داری  با سرکوب دولت دموکراتیک آلنده را نشان داد. ویکتور خارا، شاعر مردمی و انقلابی شیلیایی از جمله نخستین دستگیر شدگان در کودتا بود که پس از شکنجه ، در روزهای نخست کودتا به دست نظامیان به قتل رسید. در یادبود این شاعر انقلابی، انسان شناسی و فرهنگ، ویژه نامه ای را که دو تن از همکاران  سایت در اختیار ما گذاشته اند منتشر می کند


از خشم و نفرت تا انقلاب


اگر حرکت اندوه بار محمد بوعزيزي، ۲۶ ساله که روز ۱۷ دسامبر ۲۰۱۰ در شهر سيدي بوزيد، در مرکز تونس خود را به آتش کشيد، به شورش دامن زد، ولي به يقين اين خودسوزي اولين مورد نبود . در سال ۲۰۱۰، دو جوان ديگر خود را به آتش کشيده بودند: اولي در منستير، در کرانه دريا در روز ۳ مارس، و ديگري در ۲۰ نوامبر در متلوي. يک بررسي بخش سوختگي بيمارستاني در شهر تونس، که در اواخر دسامبر ۲۰۱۰ بر روي سايتي اينترنتي فاش شد، برآورد مي کند که «خودکشي از طريق خودسوزي » ۱/۱۵ درصد مراجعا ت به بيمارستان است (۱). در اين گزارش، اين عمل «فوق العاده خشونت بار» تلقي شده و آن را «پاسخ جوانان به خشونتي ديگر بويژه در تونس بزرگ و از جمله حومه هاي داراي سطح اجتماعي-اقتصادي پائين » مي دانند، («نظير شهرک هاي التضامن و ابن خلدون») و منطقه شمال غربي (بخش روستائي). اين بررسي در سال ۱۹۹۸ انجام شده است...
بنابراين، خودسوزي بوعزيزي يکي از حلقه هاي سلسله دراز اقدامات نوميدانه است. ولي اين رخداد، در اذهان حک شده است. محمد خميلي، معلم بازنشسته ۶۳ ساله، عضو عفو بين المللي و از مخالفان حکومت مي گويد

۲۰ بهمن ۱۳۸۹

Alain Badiou - Biography



Alain Badiou, Ph.D., born in Rabat, Morocco in 1937, holds the Rene Descartes Chair at the European Graduate School EGS. Alain Badiou was a student at the École Normale Supérieure in the 1950s. He taught at the University of Paris VIII (Vincennes-Saint Denis) from 1969 until 1999, when he returned to ENS as the Chair of the philosophy department. He continues to teach a popular seminar at the Collège International de Philosophie, on topics ranging from the great 'antiphilosophers' (Saint-Paul, Nietzsche, Wittgenstein, Lacan) to the major conceptual innovations of the twentieth century. Much of Badiou's life has been shaped by his dedication to the consequences of the May 1968 revolt in Paris. Long a leading member of Union des jeunesses communistes de France (marxistes-léninistes), he remains with Sylvain Lazarus and Natacha Michel at the center of L'Organisation Politique, a post-party organization concerned with direct popular intervention in a wide range of issues (including immigration, labor, and housing). He is the author of several successful novels
and plays as well as more than a dozen philosophical works.

طبقة متوسط و تحولات سیاسی در ایران معاصر



طبقة متوسط  و تحولات سیاسی در ایران معاصر (1320-1380)،  محمدحسین بحرانی ، تهران،  آگاه، چاپ اول 1388، 354ص
سرآغاز

کتاب حاضر به منظور شناخت و تبیین نقش قشرهای میانی (سنتی و جدید) در تحولات اجتماعی و سیاسی ایران در فاصله سال‎های 1320 تا 1380 خورشیدی نگارش یافته است.
برای دست‎یابی به این هدف نقش قشرهای میانی جامعة ایران در کنار سایر گروه‎های اجتماعی در قالب گفتمان‎های سیاسی آن‎ها بررسی شده است.
کتاب در یک مقدمه و پنج فصل تنظیم شده: مقدمه شامل ویژگی های تحقیق، پرسش ها، هدف ها و روش انجام آن است. در فصل یکم، نخست مبانی نظری تحقیق مطرح شده است. دیدگاه های کلاسیک و نو درباره مفهوم طبقه اجتماعی ارائه شده و سپس تعریفی برای طبقه اجتماعی پیشنهاد شده تا براساس آن ساخت طبقاتی جامعه در دوره زمانی تحقیق بررسی شود. سپس با مروری بر دیدگاه های مربوط به صورت بندی اجتماعی، دولت، جنبش های اجتماعی، گفتمان و گفتمان سیاسی و فضای اجتماعی و بهره گیری از آن، چارچوب نظری احقیق ارائه شده است. فصل دوم به بررسی ساختار و تحولات قشربندی اجتماعی کشور و ریخت شناسی قشرهای میانی در دوره مطالعه اختصاص دارد. در این فصل پس از مروری بر دیدگاه ها و روش های مربوط به قشربندی اجتماعی، نخست دوره زمانی مطالعه براساس تحولات و جنبش های اجتماعی‎ـ سیاسی تاثیرگذار به پنج دوره تقسیم شده و سپس ساخت قشربندی جامعه در این پنج دوره با دو روش تاریخی و آماری بررسی شده است،