اين حشره سايه ي كدام سكوت است؟
خش خش يكبند از ذرات حرف چيزي برجا نمي گذارد
چرخش خشك خطوط را پاك مي كند
غژغژ ميخ انگار بر صفحه ي فلز
وز وز يكريز در سلول هاي حافظه
همهمه ي آفتابي و هواي بدوي
از خلاء جمجمه سرازير مي شود تا مهره هاي ولرم
و ز قلم پا بيرون مي تراود
سوزي از اعماقي برمي آيد تا پرتابت كند به اعماقي ديگر
و ز ته غاري دوباره غيه برمي آيد. گوش سگي تيز شد يا كلپاسه دندان هايت را شمرد؟
گنگ صوتي دنيا را برداشت
چشم فرومانده ات فروريخت
بر لبه ي ناگهان كه به تهديد در شقيقه تابيد
ترس كجا بود تا كه پيشي گيرد از بهت؟
ساطوري تابيد از يخ تا دو شقه ي حس
نيم دروغ اكنون در آفتاب ول ول مي زند
نيم دگر مي گريزد هرسو تا مهجوري زبان را جايي حراست كند.
زوزه بكش دنيا از شر شرم راحت شده ست.
جانور از پاي سنگ صدا مي كند
زوزه بكش كه آساني اكنون و مختصر
زوزه بكش پيش از كمبوجيه
زوزه بكش پيش از قابيل
زوزه بكش پيش از برگ انجير
زوزه بكش پيش از گناه اول.
تاخته است و شتاب مي گيرد حشره
مي تاراند لب را سوراخ مي كند واژه را
مي تركاند قلم را مي خورد حس را
مي كوبد مي روبد
شيشه به شيشه فلز به فلز آجر به آجر خانه به خانه
سياه مي كند دل را پوك مي كند استخوان را
دلمه مي كند خون را
جولان مي دهد شهر به شهر و هوا به هوا
باد به باد و فراز تا فرود
دور و فرا دور
هاي و هياهو و هوو ... اوهو تهران ٢-٣-٧٤
چيزي آيا شكست يا تنها در خود نشستي؟
سايه ي گرگي گذشت يا