۳ فروردین ۱۳۹۰

آرزوی دنیایی خالی از نابرابری و ستمگری !

متن زیر سخنرانی تسلیمه نسرین در انجمن بین المللی قلم (سوئد) در سال هزارو نهصد نود وچهار به هنگام دریافت جایزه "کورت توخواسکی" ایراد شد که ترجمه آن در اختیار فارسی زبانان قرار می گیرد

بسیارخوشحالم که درجمع شما هستم.درجمع آزادیخواهانی که به خرد وارزشهای انسانی باور دارد.
من ازاین همه میهمان نوازی که تا بدان حد است.که خود را انگاردرخانه ی خویش احسا س می کنم،سپاسگزارم.هم چنین ازاعضای انجمن بخاطرگزینش من برای دریافت جایزه،بسیارمتشکرم.ومی دانم که ازطریق این جایزه واین اجلاس به ستایش ازبزرگانی خواهیم پرداخت که علیه بی خِرَدی،بی عدالتی و ستمگری برخاستند.
من این جایزه رابا کمال فروتنی می پذیرم.هرچند مطمئن نیستم که واقعأ شایستگی آن را داشته باشم.
من نویسنده ی بنگلادشی ام.بنگلادش سرزمینی کوچک درجنوب آسیا است.
بیش ازدویست میلیون نفردرسراسرجهان به زبان بنگالی صحبت می کنند.
این زبان دارای ادبیاتِ مکتوبی به قدرت دست کم هزارسال وسُنتی غنی است.
معروف ترین نویسنده ی بنگلادش شاید"رابیندرانات تا گور"باشد که جایزه ی نوبل1913راازآن خود کرد.
من نیزمانند بسیاری ازنویسند گانِ کشورهای همجوارخودمان"تاگور"را بخاطر
انسان گرائی اش،همچون یک ایده آل درمد نظردارم.
به هنگام استقلال هند ازسلطه ی انگلیس درسال1947،بنگلادش به بخشهای متعددی تقسیم شد.یکی ازآن بخشها،بنگلادش نام دارد.
بخش دیگر،بنگلاد شِ غربی یعنی قسمتی ازجمهوری فدرال هند می باشد.
بااین وجود،اد بیات بنگلادش تقسیم شدنی نیست.بیشترشاعران ونویسندگانِ بنگلادشی درنقطه نظراتشان عرفی ودرطرزتلقی هایشان آزادیخواه اند.
تاآنجا که به خود من مربوط میشود.سعی میکنم که همواره به شیوه ی خود به بیان خویش بپردازم.به جرأت هم میتوانم بگویم که من به هیچ گروه ویژه ئی در جهانِ اد بیات وابسته نیستم.
من دررشته پزشکی فارغ التحصیل شده ام.تحصیل دراین رشته به من نقطه نظری علمی بخشید.ومرا واداشت تا به مسئولیتهای خود،یعنی مبارزه برای آزادی وعدالت پی ببرم.
درنتیجه ی این آگاهی،رنج هایم ازسئوالهای بی شمارپیرامون جامعه ام،بویژه شرایط زنان آغازشد.
هنگامیکه کارم را بعنوان یک پزشک آغازکردم.وازطریق آن با آدمهایی ازاقشار مختلفِ جامعه برخورد کردم.عمیقأ ازنابرابری وستمگری که برسرزمینم چنگ انداخته بود،رنج بُردم.بفکراصلاح وتغییرافتادم.لذا قلم به دست گرفتم.درآغازبه شعر روی آوردم.بعد بطورمرتب به نوشتنِ گزارش درروزنامه ها ومجلات،بویژه درباره ی موقعیت زنان دربنگلادش پرداختم.
این گزارشها تنها ورزیدگی های روشنفکرانه نبودند.شعرها،داستانها،رُمانها و
همه ی نوشته ها یم،پژواکِ صدای زحمتکشانِ کشورم بود.وطبیعی است که در این میان شنوندگانِ مشتاقی پیدا کردم.پاسخ های متقابلِ خوانندگان،مخصوصأ زنان،بسیارزیاد بود.درکناراین مشتاقان،دشمنان فراوانی نیزبرایم بوجود آمد.
خصوصأ مذهبی های بنیاد گرای کشورم،بسیجی کینه توزانه علیه من به راه انداختند.آنها ازمن به دولت شکایت کردند.که زنان رابه شورش وا داشته ام.
گفتند که من،مذهب ومذهبی ها را بد نام کرده ام.
یک حزبِ بنیاد گرای اسلامی که شریک وهمکار دولتِ بنگلادش است.شروع به تأ ثیر گذاری بردولت کرد.تا میدان را برمن تنگ کنند.باوجود عناصرمترقی در پارلمان ودیگرنهادها،متأسفانه دولت موفق نشددربرابراعمال فشارها ایستادگی کند واولین خوش رقصی دولت برای بنیاد گرایان،توقیفِ یکی از رُمان هایم بنام
"شرم"بود.
بعدازآن به دنبال سفرکوتاهی که به اروپا وهند داشتم.بنیاد گرایان،مبارزه ی نفرت انگیزی راعلیه من به خاطربیان یک اظهار نظردریک روزنامه ی هندی آغاز کردند.
درست بعد از این دو رُخ داد،دولت حکم د ستگیری ام را صادرکرد.خودم را مخفی کردم.اما پس ازشصت روزبه دادگاه مراجعه کردم.ودرمقابل قرارضما نت آزاد شدم.اما دعوا علیه من خاتمه نیافت.
اکنون میخواهم درچند جمله برای شما بگویم که من چه می نویسم که باعثِ خشمِ بنیاد گرایانِ اسلامی میشود.من بیشتردرباره ی نابرابری وتبعیض،براساس نژاد،جنسیت ومذهب مینویسم.بیشتربرای اختناق زدگان،ناتوانان،آسیب پذیران و زحمتکشا ن مینویسم.من مخالف آن جامعه ودولتی هستم که بین زن ومرد،فقیر وغنی،اقلیت واکثریت اختلاف می اندازد.واین اختلاف را حفظ می کند.
من آرزوئی درسرمی پرورانم؛آرزوی جهانی خالی ازنابرابری وستمگری.
جهانی که درآن زنان،قوی هستند ازنیروی خویش.وبرخوردار ازبزرگی و استقلال.جهانی که درآن اقلیت ها به شهروندانِ درجه دوم یا موجوداتی وحشت زده ی خاموش،تنزل نمیکنند.جهانی که درآن دیوانگیِ بنیاد گرائی چیز
نا شناخته یی است.جهانی که درآن شکافهایی که انسانها را ازیکدیگرجدا
می کنند،محو شوند.
هرچند که واقعیت بخشیدن به این آرزوها چندان آسان نیست.اما باید نها یت کوشش مان را بکار گیریم.تا که آنها به آرزوهای تحقق یافته بدل شوند.
افتخاری که شما با اهدای این جایزه بمن ارزانی داشتید.مرا درتصمیم ام برای مبارزه درراه آرمانهایم راسخ ترمی کند.میدانم که بنیاد گرایان اسلامی میخواهند مرا ساکت کنند؛چرا که میخواهم زنان،خودرا همچون اعضای آزاد وبرابرجامعه ببینند.میدانم که بنیاد گرایان میخواهند مرا خفه کنند؛چراکه میخواهم زندگی انسانی،نه از خرافه پرستی وناتوانی،که از خِرَد وعلم رهنمائی بگیرد.
من خواستار آن نظم انسانی ام که درآن زنان ومردان مطیع هدف قدرت نباشند.
بویژه آن قدرت کور وانحصاری که کثرت گرائی وحقِ داشتن عقیده ی فردی را نا بود می کند.
هنگامی که نبردی مرگبار میا ن قلم وشمشیر،میا ن نیروهای نوروظلمت درمیگیرد.اتحادی بین انسانها،بخصوص بین نویسند گان وهنرمندان بوجود
می آید.واین واقعأ وبی تردید،ارزشمند است.
من زندگی خویش را مد یون این اتحاد میدانم.
نویسند گانی ازسرزمین های گوناگون،دست دردست هم می کوشند تا به من
شا نس زندگی کردن بدهند.میدانم که هیچگاه نخواهم توانست ازعهده ی پرداخت این دین برآیم.اما تلاش میکنم تا ارزشِ جایزه ی انجمن بین المللی قلم را داشته باشم.تا حالا ازمرگی که بنیاد گرایان اسلامی قولش را بمن داده اند.دوری
گزیده ام.راستش نمیدانم تا چه مدت دیگری موفق خواهم شد.این کاررا بکنم.
به هر رو،سرنوشت من هرچه باشد.سوگند میخورم که درتعهدِ بینش ام نسبت به جهانی که تحت حاکمیتِ خِرَد،بُرد باری،عشق وزیبائی باشد.استوارباقی بمانم.
درپایان تعهدِ عمیقِ شما اعضا ی انجمن بین المللی قلم را نسبت به حقوق انسانی واصل آزادی بیان،تحسین می کنم.
منبع:نشریه ی لموند.
ترجمه:کانون فرهنگی- سیاسی ایرانیان درآمریکا.

۸ اسفند ۱۳۸۹

در پاسخ به بیانیه ی چهارم شورای هماهنگی راه سبز امید

در پاسخ به بیانیه ی چهارم شورای هماهنگی راه سبز امید

"خشم کوچه در مشت توست"            
رهبران واقعی جنبش در "حصر خانگی" نه که در زندان اند! جوانان، دانشجویان و نیروهای مبارز ضمن تبریک تولد "میر بزرگوار جنبش" به جریان های اصلاح­طلب اعلام می دارند که روز دهم اسفند را برای راهپیمایی نمی پذیرند. انتخاب این روز هدفی جز متشنج نگه داشتن فضایِ ملتهبِ جامعه با هزینه های انسانی و استفاده ی سیاسی از نتایج آن ندارد. فضای متشنج امکان تفکر و سازمان­یابی از پایین را از نیروهای مبارز می گیرد و دست فرصت­طلبان را در بالا باز می گذارد. اصلاح طلبان مردم را پشت سر خوهند گذاشت. آنها باید بدانند که اگر امروز شعار ها ی مردم معترض "ساختارشکنانه" و علیه کلیت "رژیم" است، پس دیگر نیازی به نمایندگان رژیم ( به عنوان رهبران جنبش) هم نیست. مردم اکنون فراتر از قانون "آنها"تصمیم می گیرند. این جنبش دیگر

۳۰ بهمن ۱۳۸۹

انقلاب به روایت غلامحسین ساعدی

حسین نوش آذر
نویسنده و منتقد ادبی
غلامحسین ساعدی
(1364-1314)

آخرین داستان منتشرشده‌ای که از غلامحسین ساعدی به یادگار مانده، داستان ناتمامی است به نام «سنگ روی سنگ» که نخستین بار در اولین شماره‌ نامه کانون نویسندگان ایران منتشر شد.این داستان بیش از آنکه یک داستان کامل باشد، چرک‌نویس‌های نویسنده‌ای است که با شتاب رویدادهای زندگی‌اش در تهران انقلابی را در شش فصل نوشته و پیش از آنکه بتواند فصل هفتم و آخرین فصل این داستان را به پایان برساند، ناگزیر شده از ایران فرار کند. با این‌حال «سنگ روی سنگ» از نظر سندیت تاریخی‌اش درباره‌ رویدادهای پس از انقلاب در سال‌های دهه‌ شصت، در ادبیات داستانی ما بی‌نظیر است. 

۲۸ بهمن ۱۳۸۹

فرصت طلب(ترجمه یک ترانه ی فرانسوی با صدای : ژاک دوترون)

من طرفدار کمونيسم ام
من طرفدار سوسياليسم ام
و هم طرفدار سرمايه داری
چون فرصت طلب ام.

هستند کسانی که در اپوزيسيون اند
مطالباتی دارند، معترض اند
من فقط يک کار می کنم
کتم را پشت و رو می کنم (۱)
هميشه طرف مناسب اش!

از سوء استفاده چی ها نمی ترسم
از هوچی ها نمی ترسم
به رأی دهندگانم اعتماد می کنم
و از آنها برای پر کردن جيبم استفاده می کنم

انقلاب به روایت غلامحسین ساعدی

حسین نوش آذر
نویسنده و منتقد ادبی
غلامحسین ساعدی (1364-1314)آخرین داستان منتشرشده‌ای که از غلامحسین ساعدی به یادگار مانده، داستان ناتمامی است به نام «سنگ روی سنگ» که نخستین بار در اولین شماره‌ نامه کانون نویسندگان ایران منتشر شد.این داستان بیش از آنکه یک داستان کامل باشد، چرک‌نویس‌های نویسنده‌ای است که با شتاب رویدادهای زندگی‌اش در تهران انقلابی را در شش فصل نوشته و پیش از آنکه بتواند فصل هفتم و آخرین فصل این داستان را به پایان برساند، ناگزیر شده از ایران فرار کند. با این‌حال «سنگ روی سنگ» از نظر سندیت تاریخی‌اش درباره‌ رویدادهای پس از انقلاب در سال‌های دهه‌ شصت، در ادبیات داستانی ما بی‌نظیر است.هرج و مرج در زندگی خانوادگی و در خیابان‌های شهر

«
سنگ روی سنگ» از داستان‌هایی است که شخصیت‌محور نیستند و کاملاً معلوم است که ساعدی این داستان را با این قصد نوشته که هرج و مرج اجتماعی در سال‌های نخست پس از پیروزی انقلاب را نشان دهد. داستان فقط یک قهرمان دارد و آن هم اغتشاشی است که همه جا و همه کسان را دربرگرفته است.

۲۷ بهمن ۱۳۸۹

دامون فرهنگ

موضوعي بس حول انگيز و اضطراب آوري بود
او را کشتند...
براي چه؟
دختر بچه جواب مي خواهد/
....................
لحظه ي تب آلودي بود
نمي دانيم کجاست
ظاهرا دستانش را شکستند
.........................
وقتي از خيابان رد مي شوي
به جدول ها و نگاه کن
چه مي بيني؟
شايد خون
......
نمي دانم شايد اين هم يک نوع گله کردن و غرغر کردن باشد
مساله ي نظاهرات 25 خرداد
صرف نظر کردن از حضور در اون و به سخره گرفتن اون
شايد يک نوع اشتباه بود

۲۳ بهمن ۱۳۸۹

Bitter Harvest

اين مجموعه ي عکس هاي بيتر هاروست  مي باشد که :
در سال 1988 تا 1989 از کشاورزان مزارع و باغ هاي ميوه و نما هايي از سنت مردمان منطقه کيپ غربي که واقغ در آفريقاي جنوبي مي باشد و يکي از استان هاي غربي آفريقاي جنوبي محسوب مي شود.

بازتاب سیاهکل در بازخوانی متن های ادبی

حادثه سیاهکل، نبرد کماندویی یک عده جوان شورشی نبود که به پاسگاهی حمله کردند و استوار ژاندرمری را کشتند و تمام. محدود کردن دید در این دایره، با همه انتقادی که می‌توان بر این نوع از نبردها داشت، چشم بستن به تاثیراتی است که این رویداد در اندیشه نسل متفکر اواخر دهه چهل و ابتدای دهه پنجاه ایران داشت.
با نگاهی به متن های ادبی داستانی و آثار منثور آن دوره در عرصه نقد و مقاله نویسی و دقت در زبان و واژه هایی که در این متن ها به کار رفته و خوانش هایی که از آثار ادبی در آن هنگام می شده، می توان به این فکر رسید که حادثه سیاهکل بازخوانی یک نسل در یک دوره تاریخی کشور ما از خودش بوده است.
نوعی رنسانس در عرصه اندیشه تا این نسل بداند کی هست؟ چه می‌خواهد؟ و خود را در موقعیتی تازه تعریف کند.
من در جستاری که برای یکی از کتاب هایی که قرار بود دوست پژوهشگرم ناصر مهاجر در باره روشنفکر دربیاورد و نیز در کاری که برای سمیناری که قرار بود در پژوهشکده بین المللی تاریخ در ۱۱ و ۱۲ فوریه ۲۰۱۱ در آمستردام برگزار شود، بر پیوندهای واژگانی بین متن های "خدایگان و بنده هگل" اثر الکساندر کوژو و "تئوری رد بقا" ی امیر پرویز پویان اشاره هایی داشته و آورده ام که " اگر هگل در جهان اندیشگی خود با طرح نبرد بین خدایگان و بنده به نفس پویای تاریخ و اندیشه اشارت دارد، پویان با استفاده از آن در "تئوری رد بقا"، پویایی طبقه کارگر را می بیند.
در واقع روشنفکر انقلابی او یک مرحله از حرکت تطور پذیر وجودی طبقه‌ای می شود که به تعبیر هگلی برای آنکه از در خود بودن محض به برای خودبودنی مستقل درآید باید وجودش را در این مرحله در پیکاری تا پای جان به داو بگذارد."

۲۱ بهمن ۱۳۸۹

والتر بنیامین، تاریخ فرهنگ و باستان شناسی: درس هایی که می توان آموخت


والتر بنیامین، نظریه پرداز و منتقد هنر سرشناس مکتب فرانکفورت، در رسالۀ «ادوارد فوش: مجموعه دار و مورخ»  (Benjamin, 2008) دیدگاهی را در زمینۀ تاریخ فرهنگ می پروراند که بعدها در «پروژۀ پاساژ» (Benjamin, 1999) بسیار به کارش می-آید. او این رساله را هنگامی منتشر ساخت که باستان
شناسی مراحل آغازین رشد خود را طی می کرد (اوایل قرن بیستم-این نکته دست کم در حیطۀ نظری درست است). موضع او در برابر «تاریخ هگلی» بسیار روشن بود. فرشته ای که مدام به سمت گذشته تمایل داشت و طوفان سهمناک پیشرفت او را به سمت آینده ای می کشید که جز ویرانه نبود. بنیامین نگاهی ضد تکاملگرایانه به تاریخ داشت و تاریخ هگل را برساخته ای از اخلاق بورژوا می دانست. ازین رو نگاهش با نگاه ماتریالیسم تاریخی قرابت می یافت.
    در نگاه نخست چنین به نظر می رسد. اما عمیقتر که بنگریم، به ویژه خواهیم دید که او ماتریالیسم تاریخی فوش را، که نماینده ای از ماتریالیسم سوسیالیستی است متناقض از درون می داند. به زعم او ماتریالیسم تاریخی نسبت میان گذشته و حال را بدیهی دانسته و از گذشته آنچه را که برای حال سودمند است گزینش کرده و بدین سان گذشته را کالایی در میان سیاهۀ کالاهای حال می داند. این نگاه با آنچه بنیامین از تاریخ در ذهن می پروراند بسیار فاصله دارد. برای بنیامین آنچه از گذشته باقی مانده ناقص و ناتمام است و حال هم نمی-تواند کمکی به تکمیل آن نماید. اینجاست که «تاریخ فرهنگ دیالکتیکی» بنیامین شکل می گیرد.

ويکتور خارا

شاعر و خواننده
1932-1973
اشاره: یازدهم سپتامبر 1973، سالگرد  کودتای آمریکا علیه دولت دموکراتیک سالوادور آلنده است که کشور شیلی را همچون بسیاری دیگر از کشورهای آمریکای لاتین در این دوران به زیر سلطه نظامیان برد. ده سالی که
از این زمان در این قاره گذشت جز فقر و  تخریب و فساد حاصلی برای قاره نداشت و  بیهودگی نظریه اقتصاددانان لیبرال مکتب شیکاگو  و تلاش نیروهای سیاسی و نظامی آمریکا برای حفاظت از سرمایه داری  با سرکوب دولت دموکراتیک آلنده را نشان داد. ویکتور خارا، شاعر مردمی و انقلابی شیلیایی از جمله نخستین دستگیر شدگان در کودتا بود که پس از شکنجه ، در روزهای نخست کودتا به دست نظامیان به قتل رسید. در یادبود این شاعر انقلابی، انسان شناسی و فرهنگ، ویژه نامه ای را که دو تن از همکاران  سایت در اختیار ما گذاشته اند منتشر می کند


از خشم و نفرت تا انقلاب


اگر حرکت اندوه بار محمد بوعزيزي، ۲۶ ساله که روز ۱۷ دسامبر ۲۰۱۰ در شهر سيدي بوزيد، در مرکز تونس خود را به آتش کشيد، به شورش دامن زد، ولي به يقين اين خودسوزي اولين مورد نبود . در سال ۲۰۱۰، دو جوان ديگر خود را به آتش کشيده بودند: اولي در منستير، در کرانه دريا در روز ۳ مارس، و ديگري در ۲۰ نوامبر در متلوي. يک بررسي بخش سوختگي بيمارستاني در شهر تونس، که در اواخر دسامبر ۲۰۱۰ بر روي سايتي اينترنتي فاش شد، برآورد مي کند که «خودکشي از طريق خودسوزي » ۱/۱۵ درصد مراجعا ت به بيمارستان است (۱). در اين گزارش، اين عمل «فوق العاده خشونت بار» تلقي شده و آن را «پاسخ جوانان به خشونتي ديگر بويژه در تونس بزرگ و از جمله حومه هاي داراي سطح اجتماعي-اقتصادي پائين » مي دانند، («نظير شهرک هاي التضامن و ابن خلدون») و منطقه شمال غربي (بخش روستائي). اين بررسي در سال ۱۹۹۸ انجام شده است...
بنابراين، خودسوزي بوعزيزي يکي از حلقه هاي سلسله دراز اقدامات نوميدانه است. ولي اين رخداد، در اذهان حک شده است. محمد خميلي، معلم بازنشسته ۶۳ ساله، عضو عفو بين المللي و از مخالفان حکومت مي گويد

۲۰ بهمن ۱۳۸۹

Alain Badiou - Biography



Alain Badiou, Ph.D., born in Rabat, Morocco in 1937, holds the Rene Descartes Chair at the European Graduate School EGS. Alain Badiou was a student at the École Normale Supérieure in the 1950s. He taught at the University of Paris VIII (Vincennes-Saint Denis) from 1969 until 1999, when he returned to ENS as the Chair of the philosophy department. He continues to teach a popular seminar at the Collège International de Philosophie, on topics ranging from the great 'antiphilosophers' (Saint-Paul, Nietzsche, Wittgenstein, Lacan) to the major conceptual innovations of the twentieth century. Much of Badiou's life has been shaped by his dedication to the consequences of the May 1968 revolt in Paris. Long a leading member of Union des jeunesses communistes de France (marxistes-léninistes), he remains with Sylvain Lazarus and Natacha Michel at the center of L'Organisation Politique, a post-party organization concerned with direct popular intervention in a wide range of issues (including immigration, labor, and housing). He is the author of several successful novels
and plays as well as more than a dozen philosophical works.

طبقة متوسط و تحولات سیاسی در ایران معاصر



طبقة متوسط  و تحولات سیاسی در ایران معاصر (1320-1380)،  محمدحسین بحرانی ، تهران،  آگاه، چاپ اول 1388، 354ص
سرآغاز

کتاب حاضر به منظور شناخت و تبیین نقش قشرهای میانی (سنتی و جدید) در تحولات اجتماعی و سیاسی ایران در فاصله سال‎های 1320 تا 1380 خورشیدی نگارش یافته است.
برای دست‎یابی به این هدف نقش قشرهای میانی جامعة ایران در کنار سایر گروه‎های اجتماعی در قالب گفتمان‎های سیاسی آن‎ها بررسی شده است.
کتاب در یک مقدمه و پنج فصل تنظیم شده: مقدمه شامل ویژگی های تحقیق، پرسش ها، هدف ها و روش انجام آن است. در فصل یکم، نخست مبانی نظری تحقیق مطرح شده است. دیدگاه های کلاسیک و نو درباره مفهوم طبقه اجتماعی ارائه شده و سپس تعریفی برای طبقه اجتماعی پیشنهاد شده تا براساس آن ساخت طبقاتی جامعه در دوره زمانی تحقیق بررسی شود. سپس با مروری بر دیدگاه های مربوط به صورت بندی اجتماعی، دولت، جنبش های اجتماعی، گفتمان و گفتمان سیاسی و فضای اجتماعی و بهره گیری از آن، چارچوب نظری احقیق ارائه شده است. فصل دوم به بررسی ساختار و تحولات قشربندی اجتماعی کشور و ریخت شناسی قشرهای میانی در دوره مطالعه اختصاص دارد. در این فصل پس از مروری بر دیدگاه ها و روش های مربوط به قشربندی اجتماعی، نخست دوره زمانی مطالعه براساس تحولات و جنبش های اجتماعی‎ـ سیاسی تاثیرگذار به پنج دوره تقسیم شده و سپس ساخت قشربندی جامعه در این پنج دوره با دو روش تاریخی و آماری بررسی شده است،

Giorgio Agamben - Biography




Giorgio Agamben, Phd., Baruch Spinoza Chair at European Graduate School EGS, is a professor of
aesthetics at the University of Verona, Italy and teaches philosophy at the Collège International de Philosophie in Paris and at the University of Macerata in Italy. As a post graduate he participated in seminars with Martin Heidegger in Freiburg and directed the Italian Walter Benjamin Edition. Agamben's unique blending of literary theory, continental philosophy, political thought, religious studies, literature and art makes him one of the most challenging thinkers of our time. He was a visiting professor in Paris and has taught at American universities such as UC Berkeley, Los Angeles, Irvine, Santa Cruz, and Northwestern.

زبان فرانسه و کشورهای فرانسه زبان


واژه فرانکوفونی (Francophonie) با حرف آغازین بزرگ، به مجموعه دولتها و حکومتهایی گفته می شود که زبان فرانسه، زبان مشترک آنهاست. این واژه با حرف کوچک به معنای فرانسه زبانی، یکی از عناصر تشکیل دهنده سیاست خارجی فرانسه است
.
فرانسه زبانی به خود زبان فرانسه و نیز صحبت به این زبان گفته می شود. در صورتی که این واژه با حرف بزرگ آغاز شود به معنای جامعه  متشکل از جمعیتهای فرانسه زبان و البته سازمان بین المللی کشورهای فرانسه زبان خواهد بود. "محیط فرانسه زبان" به محیطی گفته می شود که در آن به زبان فرانسه صحبت می شود. در مورد مسئله فرانسه زبانی، این واژه نشانگر کشورهایی است که فرانسه، زبان رسمی (واحد یا غیرواحد)، زبان مادری بخش بزرگی از جمعیت موجود در آنها، زبان فرهنگ، و یا زبانی است که از سوی برخی طبقات اجتماعی مورد استفاده قرار می گیرد و الخ. با اینهمه این دسته ها به اینجا پایان نمی یابد. در برخی کشورهای زبان فرانسه با وجود اینکه زبان رسمی است، نه زبان مادری است و نه زبانی که اغلب مردم از آن استفاده می کنند.
معیار زبانشناختی همواره بر محک ملیت منطبق نمی شود و بنابراین تمامی نویسندگان به زبان فرانسه، لزوما فرانسوی نیستند. امروز شمار گویشوران واقعی زبان فرانسه در تمام کشورهای عضو سازمان بین المللی کشورهای فرانسه زبان نزدیک به 200 میلیون نفر برآورد می شود. در بعضی از این کشورها فرانسه، زبان مادری بخش اعظم مردم است (فرانسه و استانهای متعلق به آن در آنسوی آبها، کبک، بخش کانادایی برنزویک (Brunswick)، بخش فرانسه زبان اونتاریو از ایالات کانادا، ناحیه والون و بخش اعظم بروکسل در بلژیک، سوییس رومان (دارای زبان مشتق از لاتین)، اقلیت ژرسی، موناکو و....

پرونده ی «ژولیا کریستوا»



ژولیا کریستوا ، فیلسوف و نویسنده فرانسوی از مطرح ترین  روشنفکران نیمه دوم قرن بیستم فرانسه به شمار می آید. او که تباری بلغاری دارد  از جوانی در فرانسه زندگی می کند و از تاثیر گذار ترین نویسندگان فرانسه در سطح بین المللی در زمینه  نظریه فرهنگی و  فمینیسم به حساب می آید.

 


Julia Kristeva (1941-   )
Julia Kristeva was born in Bulgaria in 1942. At the age of 23, she moved to Paris and has lived there ever since. Her original interests were in language and linguistics, and she was influenced by her contemporaries Lucian Goldmann, and Roland Barthes. She also studied Freudian and Lacanian psychoanalysis, and like her mentors, she began to work both as an analyst and an academic. She joined the 'Tel Quel group' in 1965, where she met her future husband, Phillipe Sollers, and became an active member of the group, focusing on the politics of language. The Tel Quel group worked with the notion of history as a text for interpretation and its writing as an act of politicized production rather than an attempt to make an objective reproduction. Kristeva's articles began to appear in publications by Tel Quel and the journal Critique in 1967, and in 1970 she joined the editorial board. Her research in linguistics, including her interest in Lacan's seminars during the same year, manifested in the publication of Le Texte Du Roman (1970), Séméiotiké: Recherches pour une sémanalyse (1969), and subsequently, La Revolution du langage poetique (her doctoral thesis) in 1974. The latter publication led to her accepting of chair of linguistics at the University of Paris, and a series of guest appointments at Columbia University in New York.

ترجمه «درباره تلویزیون و سلطه ژورنالیسم» بوردیو

 
 
کتاب «درباره تلویزیون و سلطه ژورنالیسم» اثر پیر بوردیو بزودی به ترجمه ناصر فکوهی منتشر خواهد شد.  این کتاب کوچک که انتشارات لیبر آن را به چاپ رسانده است شامل دو درس پیر بوردیو در کلژ دو فرانس، نخست درباره تلویزیون  و سپس درباره مطبوعات می شود. این کتاب یکی از پر نفوذ ترین آثار بوردیو بوده است که نثر آن نسبت به سایر آثار این متفکر استثنایی قرن بیستم، ساده تر به شمار می آید. بودریو در این کتاب نشان می دهد که چگونه تلویزیون از طریق دستکاری  بر تصاویر و روابط میان آنها با اندیشه و کلام، افکار انسان ها را به گمراهی می کشاند. از سوی دیگر در درس دوم درباره سلطه مطبوعات، بوردیو، به نقدی سهمگین علیه بخشی از مطبوعات به مثابه حوزه ای تقلیل گرایانه در عرصه اندیشه می پردازد.
در زیر بخشی از آغاز کتاب ءدرباره تلویزیون و سلطه مطبوعات»  بوردیو را می خوانیم: «اگر من تصمیم گرفتم این دو درس را در تلویزیون ارائه دهم، دلیل آن بوده که می خواسته ام تلاش کنم فراتر از محدوده مخاطبان متعارف کلاس های کلژ دو فرانس بروم. در واقع گمان می کنم که تلویزیون به دلیل  سازوکارهایی که سعی خواهم کرد آنها را در اینجا اجمالا توضیح دهم - زیرا یک تحلیل  عمیق و نظام مند زمان بسیار بیشتری را می طلبید-  خطر بسیار بزرگی برای سپهرهای تولید فرهنگی، هنر، ادبیات، علم، فلسفه و حقوق به حساب می آید. من حتی گمان می کنم که بر خلاف  آنچه باوجدان ترین ژورنالیست ها نیز درباره مسئولیت خود می اندیشند و بی شک در این اندیشه و در آنچه درباره اش می گویند، صداقت دارند، ژورنالیسم نیز خطر کمتری برای زندگی سیاسی و دموکراسی به حساب نمی آید. من می توانم این امر را به سادگی از طریق تحلیل وضعیت کنونی تلویزیون ثابت کنم: امروز برای رسیدن به حداکثر مخاطب شاهد آن  هستیم که تلویزیون و به همراه آن بخشی از مطبوعات [در فرانسه] ، به نحو خاصی مسائل مربوط به اظهارات و رفتارهای  نژادپرستانه و ضد خارجی را مطرح می کنند  امتیازات خاصی  به نوعی بینش  به شدت ملی و در واقع ملی گرایانه از سیاست می دهند(...)
امید من، البته بدون آنکه چندان توهمی داشته باشم،  آن است که تحلیل هایم در اینجا به مثابه «حملات»ی علیه تلویزیون یا ژورنالیسم برداشت نشوند که معلوم نیست از کدام حس حسرت نسبت به نداشتن یک تلویزیون فرهنگی مثل «کانال سوربن»  یا از کدام  سرپیچی ارتجاعی و گذشته گرا از پذیرش تلویزیون نشات گرفته باشند. همچنین امیدوارم گفته هایم این فکر را ایجاد نکنند که  من هیچ اعتقادی بدان ندارم که تلویزیون برغم  همه این مسائل،   می تواند از خلال برخی از برنامه ها، مثلا بعضی از گزارش های مستند، اثرات مثبتی داشته باشد. هر چند متاسفانه  به  دلایل زیادی گمان می کنم این تحلیل بازهم به جامعه ژورنالیستی و بسیار درون خود تنیده، امکان ارائه نوعی دیدگاه انتقادی دروغین و تقویت خود شیفتگی هایش را بدهد. با این وصف امیدوارم این بحث به همه کسانی که در حرفه های تصویر، مبارزه می کنند تا از کار خود ابزرای خارق العاده برای دموکراسی مستقیم بسازند، و برعکس نگذارند حرفه شان به ابزاری برای سرکوب نمادین تبدیل شود، کمک کند. »
 
 
 

 

رمز و راز سرمایه و بحران کنونی



اشاره‌
دیوید هاروی، یکی از مهم‌ترین نظریه‌پردازان امروز در عرصه‌ی متنوعی از علوم اجتماعی است. تاکنون چند اثر از دیوید هاروی به فارسی ترجمه شده و برای خواننده‌ی فارسی‌زبان کم‌وبیش نام شناخته‌شده‌ای است. کتاب اخیر هاروی با عنوان «رازومرز سرمایه» تیینی است از بحران کنونی اقتصاد جهانی که هاروی بر مبنای
اشاره‌
دیوید هاروی، یکی از مهم‌ترین نظریه‌پردازان امروز در عرصه‌ی متنوعی از علوم اجتماعی است. تاکنون چند اثر از دیوید هاروی به فارسی ترجمه شده و برای خواننده‌ی فارسی‌زبان کم‌وبیش نام شناخته‌شده‌ای است. کتاب اخیر هاروی با عنوان «رازومرز سرمایه» تیینی است از بحران کنونی اقتصاد جهانی که هاروی بر مبناینظریه‌ی گردش سرمایه آن را تشریح می‌کند.(1) این کتاب علاوه بر آن که برنده‌ی جایزه برترین کتاب سال 2010 دویچر شده است،(2) مورد تحسین منتقدان نیز قرار گرفته، چنان که در شماره‌ی سپتامبر نشریه‌ی صندوق بین‌المللی پول یکی از اقتصاددانان ارشد صندوق، یعنی نهادی که مورد تندترین حملات هاروی طی سه دهه‌ی اخیر بوده است، اذعان می‌کند که اثر دیوید هاروی درباره‌ی بحران مالی کنونی جهان یکی از تاثیرگذارترین تبیین‌ها در این زمینه است.(3)

ژیژک و ویکی لیکس


اسلاووی ژیژک در ایران فیلسوفی شناخته شده است. تا کنون کتابهای منعددی از وی به فارسی ترجمه شده است. وی فیلسوف، نظریه‌پرداز، جامعه‌شناس، منتقد فرهنگی و سیاست‌مدار اسلوونیایی است. او در لیوبلیانا به دنیا آمد و دکترای فلسفه‌اش را از دانشگاه لیوبلیانا دریافت کرد. او در سال ۱۹۹۰ به عنوان کاندیدای
ریاست جمهوری از سوی حزب لیبرال دموکراسی اسلوونی معرفی شد. شهرت ژیژک برای احیای روانکاوی ژاک لاکان برای یک خوانش جدید از فرهنگ عامه است. او رسالات گوناگونی دربارهٔ موضوعات گوناگون نگاشته است. موضوعاتی چون جنگ عراق، بنیادگرایی، سرمایه‌داری، رواداری، حقیقت سیاسی، جهانی‌سازی، سوبژکتیویته، حقوق انسانی، لنین، اسطوره، فضای مجازی، پسامدرنیسم، چندفرهنگ‌گرایی، پست مارکسیسم، آلفرد هیچکاک و دیوید لینچ. او به شوخی در مصاحبه با یک نشریهٔ اسپانیایی خود را یک استالینیست لاکانی تندرو معرفی کرده است.
یکی از ویژگی‌های نوشته‌ها و گفتارهای ژیژک نامتعارف بودن و به‌اصطلاح خلاف جریان آب شنا‌کردن است. ژیژک فردی پرنویس بوده و تاکنون چیزی حدود 40 کتاب نگاشته و نیز مقاله‌های فراوانی از وی به چاپ رسیده است.

مرگ انسان" : یادداشتی بر کتاب " نظم اشیا " اثر میشل فوکو


دلم می خواست در می یافتم که در لحظه سخن گفتن، صدایی بی نام، که مدت ها پیش از من، بلند شده است، و مرا کاری نیست جز آن که با این صدا هم آواز شوم، دنباله عبارت را بگیرد و بی آنکه کسی متوجه اش شود، چنان به تار و پود آن بخزم که گویی خود آن صدا، با یک لحظه باز ایستادن، مرا به جای خود فرا خوانده است.
اگر چنین می شد... من به جای آن که، کسی باشم که گفتمان از آن اوست، بیشتر همچون آن نقطه کوچکی می شدم که در روال ایراد گفتمان پیش آمده است؛ نقطه ناپدید شدن احتمالی گفتمان.“  (میشل فوکو)
کتاب "نظم اشیا" به عنوان آخرین کتاب مستقل فوکو در ایران با ترجمه شادروان یحیی امامی (توسط انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی- 1389) منتشر شد و البته جلد دوم و سوم تاریخ جنسیت نیز به دلایل ممیزی، همواره مهر عدم انتشار را بر پیشانی خود خواهد داشت.

هنر در عصر استالین (با معرفی الکساندر رودچنکو)



 .
 الکساندر رودچنکو (1956-1891) را می توان یکی از بهترین و با استعدادترین هنرمندان روسیه قرن بیستم نامید . تجربه های فراوان وی در نقاشی، طراحی ، مجسمه سازی، عکاسی و فیلم گرفته تا طراحی دکوراسیون و مبلمان متنوع است .کارهای وی به نوعی نشانگر انقلاب هنری است که در جامعه هنری روسیه مدرن قرن بیستم به وقوع پیوست .
رودچنکو در سال 1891 در سن پترزبورگ روسیه به دنیا آمد . پدر وی نگهبان سالن تئاتر و مادرش رختشوی خانگی بود . به سبب شغل پدرش از همان دوران کودکی با دنیای هنر آشنا شد . در اوایل 1900 همراه خانواده اش به غازان شهر کوچکی در شرق سن پترزبورگ مهاجرت کرد . این دورانی است که رودچنکو به دنیای هنر علاقه مند می شود . در سال 1910 وارد مدرسه هنر غازان شده ودر آنجا مجذوب هنر ژاپنی و هنرمندانی چون ماتیس ، گوگن ، بیردسلی و آندریف روسی می شود . در سال 1914 به مسکو آمده و در آنجا به جمعیتهای پیشرو  هنری پیوسته و تجربیات جدیدی در زمینه هنرهای تصویری همچون همچون بر همکنش خط و رنگ وکیفیت سطوح کسب کرد . آبستره های او در اولین دوران شامل طرحهای گرافیک سیاه و سفید کولاژ بود . در سالهای بعد کارهایش از شرایط سیاسی محیطی تاثیر پذیرفت .

شناختنامۀ آنا آخماتووا



« آنا آندرییونا گارنیکو ( Anna Andreevna Gorenko ) که با نام شاعری آنا آخماتووا می شناسیم بدون تردید در کنار ماندلشتام، پاسترناک، مایاکوفسکی، تسوتایوا و ... از شاعران بزرگ روس و جهان به شمار   می آید. آخماتووا در یازدهم ژوئن 1889 در شهر اودسا در خانواده یک مهندس نیروی دریایی متولد      می شود. نخستین شعر خود را دوران دبستان می سراید و نخستین شعری که از او چاپ می-شود پس از دوران دبیرستان است. در سال 1920 با گومیلف شاعر ازدواج می کند و به پاریس سفر می کنند. در سال 1921 شوهرش به اتهام فعالیت های ضدانقلابی به دستور استالین اعدام می شود. در این سالها آخماتووا دو مجموعه شعر منتشر می کند و به مطالعه در آثار پوشکین می پردازد که حاصلش چندین مقاله دربارۀ پوشکین است. همچنین در این سالها فرزند او را چندین بار بازداشت می کنند. در سال 1946 از شورای نویسندگان اخراج می شود. رفقا دیگر متوجه شده بودند که آخماتووا به آرمانهای رفیق استالین پایبند نیست. با این حال آخماتووا موفق شد از دوران مخوف « محاکمات بزرگ» جان سالم به در ببرد.
اشعار آخماتووا بیش از سی سال در اتحاد شوروی ممنوع بود. تا نیمه دهه 1950 بسیاری از مردم داخل و خارج کشور حتی نمی دانستند که او هنوز زنده است. هیچ سردبیری جرأت نداشت آثار او را برای چاپ و نشر بپذیرد. او همانند بسیاری دیگر از نویسندگان آن دوره به نوشتن ادامه می داد منتهی برای « کشوی میزش». بعد از اخراج آخماتووا از اتحادیه نویسندگان روسیه از مزایای ضروری اجتماعی نیز محروم شد. در 1949 پسرش دوبار دستگیر شد و به 15 سال تبعید و کار اجباری محکوم شد.

رُمان اجتماعی : درَ یتیم ادبیاتِ ما

(تصویر: سیمین دانشور)



دیگر ماکیاولیسمِِ غربی ها بر دنیای کاملاً بیدار که دروغ های ما را یکی پس از دیگری
افشاء می کند، تأثیری ندارد. استعمارزده فقط یک راه چاره دارد : ِاعمال زور،
البته به شرطی که برای او نیرویی باقی مانده باشد، روشنفکر بومی هم فقط باید
یک راه را انتخاب کند: بردگی یا سیادت.1
ژان پل سارتر
«مردمی که خوشبخت هستند، شاید تاریخ نداشته باشند، امّا ادبیات قطعاً نخواهند داشت زیرا نیاز به مطالعه را احساس نخواهند کرد.2 روسیه در زمان تزاری، فرانسه در عهد سلطنتی و ایران در دوران شاهنشاهی، هر سه کشور هم تاریخ دارند و هم ادبیات. نگاهی عمیق به تاریخ ملت ها و تاریخ ادبیاتِ آن ها رابطۀ میان دَرد و ناله را در آن ها آشکار می سازد. ادبیات در نقاطی از عالم بیش تر شکوفا شده است که تلاطمات تاریخی ـ اجتماعی در آن ها بیش تر رُخ داده و جنگ ها، انقلاب ها، بحران ها، تضادها و تنش ها فراوان تر اتفاق افتاده است. هنر به طور اعم ناله و فریاد است، صدایی است که از دست و دهان، قلب و زبان، هوش و عاطفه و خلاصه جسم و روحِ انسان های فرهیخته بیرون می ریزد. قلم یکی از ابزارهای این هنر است که توانمندی های همین انسان ها را به کار می اندازد تا به نداهای همنوعان خود پاسخ دهد و بر جراحات بشریت مرهم بگذارد. تنوع ادبیات از تفاوت زخم هاست : از تخیّلی ترین تا واقعی ترین، از عشق آمیزترین تا کینه توزانه ترین، از زیباترین تا زشت ترین، از ماجراجویانه-ترین تا گریزپاترین، از درگیر کننده ترین تا رهایی بخش ترین آن ها. ادبیات به هر صورتِ آن از قصه و روایت شعر و تعزیه، آواز و نمایش گرفته تا رمان و فیلمنامه، سرود و ترانه و چیستان، ادبیات است. ادبیات شرح فرهنگ هاست.

عکس

۱۷ بهمن ۱۳۸۹

فصل دوم از کاپيتال مارکس(مبادله کالا)



کالاها نمى‌توانند خودسرانه راهى بازار شوند و به اختیار خود دست به مبادله بزنند. پس ما باید رو بسوی اولیا یعنى صاحبان‌شان کنیم. کالاها شیئند و لذا فاقد قدرت مقاومت در برابر انسان؛ اگر تمکین نکنند انسان مى‌تواند به زور متوسل شود، یعنى تصاحب‌شان کند.۱ پس برای آنکه این اشیا بتوانند بمنزله کالا با یکدیگر رابطه برقرار کنند اولیاءشان باید در مقام اشخاصى که اراده‌شان در این اشیا جایگزین است با یکدیگر رابطه برقرار کنند، و بگونه‌ای رفتار نمایند که هیچیک کالای دیگری را تصاحب نکند، و کالای خود را به دیگری انتقال ندهد، مگر از طریق عملى که به رضای هر دو طرف باشد. حاصل آنکه، این اولیا باید یکدیگر را بعنوان صاحبان مال [یا مِلک] خصوصى برسمیت بشناسند. این رابطه حقوقى، که قرارداد شکل آنست (خواه این قرارداد جزئى از یک نظام متکامل حقوقى باشد، خواه نباشد)، رابطه‌ای است میان دو اراده، و رابطه اقتصادی را منعکس مى‌کند. رابطه اقتصادی است که محتوای این رابطه حقوقى (یا رابطه میان دو اراده) را تعیین می‌کند.۲ اشخاص در اینجا برای یکدیگر صرفا بعنوان نماینده و لذا بعنوان صاحب کالا وجود دارند. در روند پیشرفت این تحقیق خواهیم دید که، بطور کلى، اشخاصى که بر صحنه اقتصادی ظاهر مى‌شوند چیزی جز تجسمات انسانى روابط اقتصادی نیستند، و تنها بعنوان محملین این روابط با یکدیگر روبرو مى‌شوند.

نزار قبانی

به نقل از مجموعه ی: «عشق پشت چراغ قرمز نمی‌ماند!»/ نزار قبانی/ ترجمهٔ مهدی سرحدی/
انتشارات کلیدر/ ۱۳۸۶)
عشق پشت چراغ قرمز نمی‌ماند!

اندیشیدن ممنوع!
چراغ، قرمز است..
سخن گفتن ممنوع!
چراغ، قرمز است..
بحث پیرامون علم دین و
صرف و نحو و
شعر و نثر، ممنوع!
اندیشه منفور است و زشت و ناپسند!

ترجمه انفرادی فرزاد فاضلی


از کاپيتال مارکس (به زبان ساده)


در اين پست سعي شده که به طور مختصري از فرمول ها و روابط حاکم بر ابزار توليد و سرمايه و انسان را در اختيار بپذاريم هر چند شايد اينکار ناقص باشد اما اميدواريم حداقل به مخاطباني که مشتاقند و بي اطلاع مي تواند درک سطحي ايجاد کند.






۱۵ بهمن ۱۳۸۹

زیگموند فروید

روانکاو
1856-1939
روی تخت دراز کشیده بود، دستانش می لرزید، سکوت عجیبی بود، طوریکه صدای خش خش ورق کاغذی را که در دستش بود می شنید. می خواست جمله ای را یادداشت کند، اما نمی توانست قلم را روی کاغذ
بفشارد. با خودش گفت: "چطور می شود بدون نوشتن زندگی کرد؟".
سکوت شب خوابی عمیق، همراه با رویاهای زیبا را تدارک دیده بود. رویاهایی به وسعت  ستاره های آسمان شب های وین. شب هایی که با نارفیقان و ناکسان در کنار شومینه طبقه همکف می نشستند و چپق می کشیدند و دمی به خمره می زدند. آنقدر می گفتند و می نوشتند تا سپیده صبح از لانه اش در می آمد و پسرک دوچرخه سوار روزنامه را به بالکن طبقه دوم پرتاب می کرد و مرد شیرفروش پاکت شیر را به درون سبد کنار باغچه می گذاشت.
یاد آخرین شب چهارشنبه ای افتاد که در کنار عده کمی از مریدانش نشسته بود و همچنان که پیپش را دود می کرد به ارنست گفت:" من خیلی دوست دارم بدانم که تو سرانجام، چگونه آخر داستان زندگی  مرا رقم می زنی!". ارنست با خنده ای تلخ جواب داد: " با گریه !".

۱۴ بهمن ۱۳۸۹

ویکتور خارا با دکلمه سعید سلطانپور


جایگاه "دروغ" و الگوهای رفتاری آن در روابط اجتماعی ما

تصویر: دستگاه دروغ سنج

در این مقاله سعی شده است تا با تکیه به شکل شناسی این رفتار، آن را مقوله بندی کرده وکارکرد هر یک از آنها را بنماییم. و با توجه به جنبه ی پایگاهی فرستنده و دریافت دارنده (عوامل انسانی) پیام دروغین و نیز شرایطی که پیام در آن ردو بدل می شود (عامل وضعیتی) الگوهایی(16گانه) هر چند ناقص به مثابه پیش طرح هایی برای شکل
گیری تحقیقات در آینده و گامی نخستین در راه نظریه پردازی در آداب فرهنگی به دست بدهیم.
استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران

۱۳ بهمن ۱۳۸۹

تراژدی تن،خشونت علیه زنان

فاطمه کریمی، فاطمه، 1389،تراژدی تن،خشونت علیه زنان، تهران،خانم انتشارات روشنگران و مطالعات زنان.  
در این کتاب از وسعت خشونت بر علیه زنان که به گستردگی تاریخ بشر است ، گفته شده است خشونت و تهاجم بر زنان
، طبقه ، نژاد ملیت ، سن مذهب و نوع باور های ایدئولوژیک نمی شناسد . این پدیده اساسا همه مرز ها را در می نوردد وبه اشکال مختلف اعمال می شود . هر چند می توان گفت که خشونت بر علیه زنان ، پدیده ای جهانی است اما برخی از شیوه های آن بنا به ویژگی های سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی هر محل و مکانی متفاوت می باشد.بر خلاف برخی از اشکال خشونت بر علیه زنان که تقریبا می توان گفت در همه جهان به شکلی فراگیر گسترده و یکسان انجام می پذیرد ( خشونت خانگی ) اما برخی ازاشکال خشونت ، مختص به مناطق خاصی است که همه گیر نیست و بر اساس نوع فرهنگ ، آداب ورسوم ، فرقه های مذهبی خاص و. . . صورت می گیرد ( رسم ساتی در هندوستان ، بستن پای دختران چینی در کودکی ، قطع آلت تناسلی زنان یا در اصطلاح عامیانه آن ختنه زنان و . . . ) .